گروهی جهانگرد در روستایی دورافتاده بهدنبال غذا میگشتند. بالاخره مقداری غذای مانده دریافت کردند و چون بیم مسموم شدن داشتند ابتدا مقداری از آن را جلوی سگی انداختند که با لذت و ولع آن را خورد. سپس با خیالی آسوده غذا را خوردند. اما روز بعد شنیدند که آن سگ مرده پس همه وحشتزده نشانههای مسمومیت شدید تا به حد مرگ را در خود مشاهده کردند. پزشکی فرا خوانده شد ابتدا جویای علت مرگ سگ شد. یکی از اهالی گفت:من مرگ سگ بینوا را به چشم دیدم اتومبیلی او را زیر گرفت و به جوی آب پرت کرد و سگ جابهجا مرد .
والش می گوید : آنچه اتفاق میافتد صرفاً چیزی است که اتفاق میافتد، ولی اینکه تو نسبت به آن چه تصوری داری مسئلهی دیگری است.زندگی بیمعنی است. تنها معنای زندگی همان مفهومی است که ما به آن میدهیم به همین ترتیب تجارب پیشامدها و رویدادهای فردی و دیگر پدیدههای شخصی به خودی خود هیچ معنایی ندارند به جز معنایی که ما به آنها میدهیم.
هیچچیز فی نفسه و به خودی خود رنجآور نیست رنج ناشی از فکر نادرست است. رنج ناشی از خطای فکر است.رنج ناشی از قضاوتی است که شما در مورد چیزی دارید قضاوت را بردارید رنج از بین میرود.