تاریخچه دموکراسی
مردمسالاری، اگرچه از قدیمی ترین اصطلاحات فلسفه سیاسی است، اما موضوعی است که هنوز تازگی خود را از دست نداده و حتی در برخی از جوامع تازه به بحثی داغ و هیجان انگیز تبدیل شده است. مردمسالاری پرکاربردترین اصطلاح فلسفه سیاسی در بین مردم در عصر حاضر علی الخصوص در کشورهایی است که تازه به این شیوه حکومتی روی آورده اند.
گذار حدود سی کشور در فاصله سالهای 1990ـ 1974از نظام سیاسی غیردموکراتیک به نظام سیاسی دموکراتیک، دلیلی بر گسترش و اقبال همگانی به مردمسالاری است. پروفسور آمارتیا سن ـ فیلسوف و اقتصاددان هندی تبارانگلستان و برنده جایزه نوبل اقتصاد درسال 1998 ـ از انبوه تحولات مهمی که در قرن بیستم رخ داده، ظهور مردمسالاری را به عنوان مهمترین رویداد قرن بیستم معرفی می کند و معترف است که این انتخاب به معنی انکار اهمیت رویدادهای دیگر در قرن گذشته نیست.
وی معتقد است که در آینده دور زمانی که مردم به رویدادهایی که در قرن بیستم رخ داده می نگرند، به سختی می توانند ظهور دموکراسی را به عنوان بهترین شکل مورد قبول حکومت مهمترین رویداد قرن ندانند. وی همچنین مدعی جهان شمول بودن دموکراسی است که البته این ادعا به اذعان خودش با چالش هایی روبرو است.
در طی صد سال اخیر اتفاقات بسیار زیادی در جهان رخ داده است و می توان گفت که سده بیستم عصر دگرگونی های بنیادی درهمه عرصه های زندگی انسان بوده است. امپراتوری های اروپا به خصوص امپراتوری های بریتانیا و فرانسه که در قرن نوزدهم سلطه بلامنازع داشتند، پایان یافتند.
ما شاهد دو جنگ جهانی و جنگ های بزرگ دیگری بودیم. همچنین شاهد ظهور و سقوط فاشیسم و نازیسم بودیم. این قرن شاهد ظهور کمونیسم و سقوط آن در بلوک شوروی سابق و دگر گونی رادیکال آن در کشور چین بود. همچنین شاهد تغییری در تفوق و برتری اقتصادی غرب به سوی موازنه اقتصادی جدیدی که ژاپن و کشورهای جنوب شرقی آسیا در آن سلطه و تفوق بیشتری دارند هستیم.
همچنین شاهد گسترش بازار سرمایه داری در سطح جهان، پیدایش جنبش های انترناسیونالیستی، آگاهی فزاینده از شکاف رو به افزایش میان کشورهای پیشرفته صنعتی و کشورهای واپس مانده، پیدایش جنگ سرد ایدئولوژیک میان قطب های قدرت بین المللی، تأسیس سازمان های جهانی و منطقه ای برای پیشگیری از تکرار جنگ های جهانی، وقوع انقلاب های بزرگ سیاسی و اجتماعی، پیدایش ساختار دولت رفاهی، تحول از سرمایه داری صنعتی به سرمایه داری مالی، گسترش جنبش های کارگری، پیدایش واکنشهای ضد مدرنیسم در قالب توتالیتاریسم راست و جنبش های فاشیستی، گسترش نیروی ناسیونالیسم و جنبش های ناسیونالیستی و استقلال طلب، قرار گرفتن جهان در آستانه موج سوم نوسازی و گسترش شتابان ابزارهای ارتباطی پیچیده، گسترش جنبش های رهایی زنان و تغییر چشمگیر در ارتقای موقعیت اجتماعی و سیاسی و ... زنان، تغییر در شیوه زندگی مردم، سلطه بشر در فضا و کرات دیگر، پیشرفته خیره کننده علم، رشد عقلانیت ابزاری و ... هستیم، که هر کدام در جای خود دستاورد مهمی هستند.
همانطور که می بینیم قرن گذشته به هیچ وجه فاقد رویدادهای مهم نیست. با این وجود از انبوه تحولاتی که در قرن بیستم رخ داده است، سن اذعان می دارد من در نهایت، مشکلی برای انتخاب برجسته ترین تحول در این دوره ندارم. این تحول برجسته عبارت است از: «ظهور دموکراسی» البته این به معنی انکار اهمیت رویدادهای دیگر نیست، اما استدلال سن این است که در آینده دور، زمانی که مردم به رویدادهایی که در قرن بیستم رخ داده می نگرند به سختی می توانند ظهور دموکراسی را به عنوان بهترین شکل مورد قبول حکومت، مهمترین رویداد قرن ندانند.
البته ایده دموکراسی در یونان باستان بیش از دو هزار سال پیش ریشه دارد و تلاشهای مجزایی در جهت دموکراسی سازی در جاهای دیگر از جمله هندوستان نیز صورت گرفت، اما واقعیت این است که در یونان باستان بود که ایده دموکراسی قبل از اینکه فرو بپاشد و با شکلهای مستبدانه و نامتقارن تر حکومت جایگزین شود شکل گرفت و به طور جدی هرچند در مقیاسی محدود به عمل در آمد، به غیر از این در هیچ جای دیگر چنین اقدامی صورت نگرفت.
دانشمندان و محققان سابقه دموکراسی را در تاریخ کهن سومر، در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد، باز یافته اند. «یاکوبسن» در کتاب «پیش از عصر فلسفه» می نویسد: «در دموکراسی بدوی ....سومر قدرت نهایی سیاسی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشت که از تمام مردم بالغ آزاد تشکیل می گشت. به طور متعارف، امور روزمره جامعه را شورای معمرین شهر اداره می کرد ... تمام کارهای بزرگ و تمام تصمیم های مهم از مجمع عمومی همه اتباع سر چشمه می گرفت.»